اینجا کسی نیست. ( داستان)

سرمای محیط بر من اثری ندارد وقتی سیگاری در دستم است . ساعت به وقت ساعت مچی روی مچ دست راستم ، روی دوازده است و حتما با نبود نور خورشید در فضای اطرافم ، باید شب شده باشد . شبی سرد .

بی حوصله شده ام و در بی حوصلگی تصمیم گرفتم در شهر چرخ بزنم . پکی به سیگار می زنم ، احساس می کنم لذت بخش ترین مکان و زمان برای کشیدن سیگار را کشف کرده ام . شهر به ظاهر آرام به نظر می رسد ، معدودی از آدم ها هنوز در خیابان می چرخند .

ادامه نوشته

درباره نقد...

پیش از این درباره نقد یک جامعه متنی را قرار داده بودم و قول دادم تا درباره نقد آثار هنری متنی را قرار دهم . البته ادامه متن نظرات شخصی من هست درباره نقد.

ادامه نوشته

جایی در میان سوسک ها ( داستان)

کمی تار می بینم .

سیاهی ای به ابعاد وجود من . آرام آرام به سمت من می آید .

از حجم سیاهی کاسته تر می شود و این نشانه نزدیک تر شدن او به من است.

او خودش است. بینی آویزان ، چشمان مثل زاغ . و موهای ژولیده اش هیچ تغییری نکرده.  هنوز هم همان سیگار خیس را بی خودی دود می کند .

ادامه نوشته

آیا همه نویسنده اند؟!(مقاله)

از دیر باز بشر برای ثبت یک سری از وقایع،به نوشتن روی آورد.اگز زبان نوشتاری نبود،شاید هیچ کس شناختی به تاریخ بشر و... نداشت.در همین نوشتار تاریخی هم،باید همه چیز متعهدانه باشد تا هیچ قسمتی از تاریخ تحریف نشود.مثلا:اگر کسی همه چیز را آن طور که اتفاق افتاده است ثبت نکند،اطلاعات به صورت غلط در میان نسل ها بعد شایع می شود.

حال می خواهیم به نوشتن،از زوایای دیگری،نگاه کنیم:

ادامه نوشته